به قول طارق رمضان، سخن گفتن برخلاف مذاق رسانه‌ها و تحلیلگران عوام پسند، متهم شدن به پارانویا و باور به تئوری توهم توطئه است. بالاخره توهم توطئه هم یک تئوری است و می‌توان در این قالب به تحلیل و بررسی وقایع پرداخت. 

جناب آقای روحانی با داشتن گفتمانی آشنا و غریب! و میزان آرایی که کسب کردند و مصاحبه‌ها و رایزنی‌هایی که با بزرگان و دردمندان و سایر کنشگران عرصه‌ی سیاست و اجتماع در کشور داشتند، امیدواری‌هایی را در داخل و خارج برای دوستان و نگرانی‌هایی را نیز برای دشمنان این مرز و بوم فراهم کرده‌اند که بارز‌ترین نمونه‌ی این نگرانی‌ها، اظهار نظر نخست‌وزیر جنگ‌طلب رژیم صهیونیستی درباره‌ی آقای روحانی است

از قضای روزگار، پیش و پس از انتخاب آقای روحانی، رویداد‌ها و وقایعی درخاورمیانه منجر به تغییراتی در این منطقه گردیده است و چون ایران هم نه تنها در خاورمیانه بلکه در سطح بین‌الملل می‌تواند منشأ اثر باشد، هم انتخاب ایشان بر این تحولات تأثیرگذار خواهد بود و هم وقایع جاری بر تشکیل کابینه و تعیین سیاست‌های داخلی و خارجی ایشان مؤثر واقع می‌شود. 

یکی از مهم‌ترین وقایع قبل از انتخاب آقای روحانی، مسأله‌ی سوریه بود که خیلی‌ها قربانی دخالت در این موضوع گردیدند که بارز‌ترین نمونه‌ی آن ترکیه است و قابل اغماض نیست که ما هم از آن ضررمند شده‌ایم. 

خلعِ قدرت از محمد مُرسی را نیز که تنها رئیس‌جمهور منتخب و قانونی کشور مصر حداقل در فاصله‌ی نزدیک به یک قرن بود و با همکاری مثلث شومِ زر و زور و تزویر اجرا شد، از وقایع و رویدادهای پس از انتخاب آقای روحانی است که پس‌لرزه‌ها و عواقب آن هنوز هم به تمامی آشکار نگردیده است. چون اسرائیلی‌ها که از آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها بسیار صادق‌تر و شجاع ترند! آن را با اهمیت‌تر از جنگ ۱۹۶۷ بین اعراب و اسرائیل ارزیابی نموده‌اند. 

با این «تئوری توهم توطئه» که بنده فعلاً در این قالب به بررسی رویداد‌ها نشسته‌ام، تمامی وقایع و اتفاقات جاری را از شروع بهار عربی تا این چند روز اخیر محصول دو چیز می‌دانم: 

۱-نظریه‌ی جنگ تمدنهای آقای ساموئل هانتیگتون

۲-بقای اسرائیل و حفظ منافع او در هر شرایط و با هر قیمتی که باشد چون غرب به آن متعهد شده است. 

در نظریه‌ی جنگ تمدن‌های هانتیگنتون، تمدن اسلامی تنها تمدن رقیب غرب قلمداد شده که به زعم ایشان از رودر رو شدن با آن گریزی نیست و منظور او از تمدن اسلامی نیز آن چیزی نیست که هم‌اکنون عربستان و سایر کشورهای عقب‌مانده و توسعه نیافته‌ی اسلامی آن را به نمایش می‌گذارند. بلکه آن چیزی است که در حال رخ دادن است و در تاریخ تمدن اسلامی، ایران و ترکیه و مصر نقش بسیار برجسته‌ای داشته‌اند و هم‌اکنون نیز در هر سه کشور، جریان بیداری اسلامی و فاصله گرفتن از اسلام ارتجاعی و مقابله با رژیم صهیونیستی و مستقل شدن و ایستادگی در برابر هژمونی غرب به وضوح مشاهده می‌شود. 

متأسفانه هم دولت اردوغان و هم دولت آقای احمدی‌نژاد و هم دولت محمد مُرسی در ایجاد یک استراتژی کلان و بلند مدت که فارغ از نگرش‌های ایدئولوژیک مذهبی و یا قومی باشد یا ناموفق بودند و یا آن را اهمال نمودند. رفتاری که مُرسی به هنگام حضور در ایران داشت، بسیار دور از انتظار یک رئیس جمهموری اسلامگرا با سابقه‌ی اخوانی بود. هرچند سیاست‌های ایران در قبال سوریه را عامل این موضعگیری عنوان کردند ولی به نظر من رئیس‌جمهوری همچون مُرسی باید مصالح امت اسلامی، خاورمیانه و حتی مصر را بر سوریه ترجیح می‌دادند. 

غرب با دادن وعده‌هایی توخالی که ارتش را مهار کرده‌ام و اسلامگرایان هم می‌توانند با استفاده از قواعد دموکراتیک و به وسیله‌ی صندوق‌های رأی در عرصه‌ی سیاست و تغییر و جابجایی قدرت سهم داشته باشند، توانست اردوغان و مُرسی را از ایران جدا کند، کاری که نتوانست با اربکان بکند و علت کودتا هم علیه اربکان همین مسأله بود. چون اربکان به اتحاد مسلمانان نه فقط در شعار بلکه در عمل معتقد بود و گام‌هایی اساسی نیز در این راستا برداشته بود و الاّ اگر غرب مصلحت بداند و یا مصلحت اسرائیل را در خطر ببیند همین لحظه می‌تواند دولت اردوغان را ساقط کند. 

حالا از مثلث ایران- ترکیه - مصر که امید می‌رفت پایه‌های تمدن اسلامی بر آن احیا و استوار گردد، مصر با اشتباهات مُرسی و حسادت و جهالت سکولار‌ها و سلفی‌ها و هماهنگی غرب و سران مرتجع و پیر و فرتوت خاندان آل سعود سیر قهقرایی را طی می‌کند و آینده‌ی روشنی را نمی‌توان برای آن تصور نمود، و اکنون نوبت ترکیه و سپس ایران است. 

من در این مسأله هیچ شکی ندارم که ماندن و یا رفتن بشار اسد مستقیماً به منافع رژیم صهیونیستی گره خورده است. اگرچه نمی‌توان سایر عوامل داخلی و منطقه‌ای سوریه را هم نادیده گرفت. اما هرگاه منافع رژیم صهیونیستی به خطر افتد، غرب بدون تعارف وارد معرکه خواهد شد و به غیر از لابی صهیونیستی از هیچ چیزی ابایی ندارد و به وِتوی روسیه و چین هم هیج بهایی نخواهد داد و نمونه‌های از این نوع را زیاد دیده‌ایم. 

به یقین می‌توان گفت که غرب و اروپا به دنبال برداشتن رژیم اسد هستند و تاکنون اقدامات زیادی را هم انجام داده‌اند ولی به تمام معنا به میدان نیامده‌اند و فعلاً به تخریب کامل سوریه و نابودی همه‌ی زیرساخت‌های آن و ایجاد شکاف‌های شدید مذهبی و نژادی می‌اندیشند و به دنبال جایگزینی مناسب از جنس شاهان و شیوخ عربستان و امارات برای اسد هستند. در این میان ایران و ترکیه و مصر (در دوران مُرسی) برای سوریه حرف و سخن داشتند و دارند و صد البته به کرسی نشستن حرف هیچکدام از کشورهای ایران ترکیه و مصر (در دوران مُرسی) خوشایند غرب نبوده و نیست و موضوع را تا زمان مناسب به تعویق انداخته‌اند. ولی حضور مداوم و فعال جان کیری در منطقه و دادن وعده‌هایی به فلسطینیان برای ایجاد آرامشی نسبی به منظور حل و فصل قضیه‌ی سوریه است. اما کشورهای ایران و ترکیه و مصر که رقیب جدی غرب بودند، می‌بایستی از سر راه برداشته و یا ساکت گردند که حذف آن‌ها راحت‌تر از ساکت نمودنشان است. پروژه‌ی مورد نظر را از مصر شروع کردند و تا این لحظه موفق بوده‌اند. پس از مصر نوبت ترکیه است و موضوع کُرد‌ها و اعتراض فمینیست‌ها و نوجوانان و جوانان طرفدار آنان در پارک گیزی مقدمه‌ی این کار است و پس از تثبیت کوتای مصر، به کار ترکیه رسیدگی خواهد شد. اما غیر از تثبیت کودتای مصر، از ایران نگران‌اند. زیرا امثال آقای روحانی با‌ شناختی که از غرب داشته و کلان‌اندیشی و آینده‌نگری که دارد، از ایشان یک استراتژیستی برجسته، دیپلماتی حرفه‌ای و مدیری آرام و توانمند ساخته است که مصالح کلان و آینده‌ی امت اسلامی و ایران را در چارچوبی ایدئولوژیک و کوتاه مدت تجزیه و تحلیل نخواهد کرد، غرب را به هراس انداخته، پس اکنون نوبت ایران است که از ترکیه جدا شود تا ترکیه حذف گردد و جایگزین بشار هم تعیین شود، آنگاه ایران هم نه تنها کاری از پیش نخواهد برد، بلکه باید در فکر نجات جان خود باشد و اینجاست که از آقای روحانی می‌خواهیم لطفاً مواظب باشید و فریب وعده‌های مبهم نمایندگان کنگره‌ی آمریکا را که همواره بزرگ‌ترین مانع بهبود روابط ایران و آمریکا بوده‌اند نخورید و بسیار دقیق گام بردارید.